توی یک روز باور نکردنی وقتی که خیلی خسته از مدرسه اومدم خونه داشتم لباس هامو عوض میکردم که دیدم تلفن زنگ خورد.مامانم تلفن رو برداشت.منم طبق معمول رفتم برای فضولی که ببینم چه خبر شده .بعد فهمیدم که میخوام خاله شم. وای نمیدونیداون لحظه چه حسی داشتم.بهترین حس دنیاااااا اینقدر خوشحال بودم که حتی نمیدونستم باید چیکار کنم. ...
سلام به همگی من نیلوفر هستم و 12 سالمه. قراره اگه خدابخواد به همین زودیا خاله بشم و می خوام همه خاطرات خوبم را اینجا ذخیره کنم. ممنون میشم اگه نظر بدید ...